معنی سروان قدیم
حل جدول
سربهر
لغت نامه دهخدا
سروان. [س َرْ] (اِ مرکب) مخفف ساروان که بمعنی ساربان و شتربان باشد. (آنندراج). || رئیس. سرور. || افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پائین تر از سرگرد. سلطان. (فرهنگ فارسی معین).
- سروان شهربانی، افسری که جزء سازمان شهربانی باشد. سربهر. (فرهنگستان).
سروان. [س َرْ] (اِخ) شهرکی است [از حدود خراسان] و او را ناحیتی خرد است که الین خوانند و گرمسیر است. و اندر وی خرما خیزد وجایی استوار است. (حدود العالم). شهرکی از اعمال سیستان. در این شهر میوه های فراوان و انگور و خرمای زیاد یافت شود. و در دومنزلی بست واقع است. (از معجم البلدان). رجوع به سراوان و تاریخ سیستان ص 30 شود.
قدیم
قدیم. [ق َ] (ع ص) دیرینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قدماء و قُدامی ̍ و قدائِم. || کهنه. || پیشین و سابق. || باس وباش. || پیر و سال دیده. (ناظم الاطباء).
- قدیم الایام، روزگار دیرینه. (ناظم الاطباء).
قدیم. [ق َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. غنی مطلق قائم بنفسه که باری تعالی باشد. (ناظم الاطباء).
قدیم. [ق ِدْ دی] (ع اِ) پادشاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سردار. || سرآمد مردم در شرف. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(سَ) (اِ.) افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد.
فرهنگ عمید
(نظامی) افسر ارتش بالاتر از ستوانیکم را میگویند،
[قدیمی] پیشوا و رئیس و سرور. δ به این معنی سابقاً سلطان میگفتند،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
قائد
فرهنگ فارسی هوشیار
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
عربی به فارسی
باستانی , دیرینه , قدیمی , کهن , کهنه , پیر , غیر مصطلح (بواسطه قدمت) , سفید , سفید مایل به خاکستری , سالخورده , کهن سال , مسن , فرسوده , کهنه کار , پیرانه , گذشته , سابقی , پیر مانند , نسبتا پیر
فرهنگ فارسی آزاد
قَدِیم، از خیلی قبل، از زمان گذشته (جمع: قُدَماء، قُدامی، قَدائِم)، لا اوّل و بی آغاز،
فارسی به آلمانی
Aborigine, Australischer ureinwohner
معادل ابجد
471